حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «*این یه کامنت بود» ثبت شده است

عاقبت به خیری تو کافه باکارا!

سه شنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۱۸ ق.ظ

راجع به اون عاقبت به خیری وقتی نوشتم یاد این داستان افتادم ، واقعیه، شاید به خاطر این بود که باکارا رو نوشتم و عاقبت به خیری رو!!! ذهنم رفت تو یه خاطره
تو تاکسی نشسته بودم یه خانوم پیری چادری (کاملن چادری ) از اون هایی که شبیه مادر شهدا هستن، مثل همون ها با محبت و مهربون هم تو تاکسی بود. راننده صدای هایده گذاشته بود و داشت می خوند، یهو خانومه برگشت به راننده گفت فک کنم اینا برن بهشت ما تو جهنم بمونیم، پریشب رفته بودم کرج خونه اقوام ، اونم یه آهنگ از هایده رو گذاشته بود "حالا دم غروبی دل پیرزن حتمن گرفته بود اونجا به دلش نشسته صدای هایده و شعرش حتمن"  رو کرده بود به صفحه TV  و گفته بود خدا بیامرزدت چقد خوب می خوندی
گفت من این رو گفتم و شب هایده اومده تو خوابم که دستت درد نکنه کلی با این دعا کردنت کارم رو راحت کردی و یه نفسی دارم می کشم
این داستان رو تعریف کرد و پیاده شد
من خیلی تو نخ این خواب بودم ببینم چطور شد اینطور شد ؟
یه خورده که فکر کردم دیدم خوبی از طرف هایده نبوده از طرف این خانوم بوده اول که صدای زن واسه زن حروم نیست (البته حتمن غنا هم نبوده یا نخوایم و تازه فوقش بگیم خانومه کار ناپسندی تو اون لحظه می کرده ) اما نکته دقیق تر، دعای این خانوم بوده که از بس خوب بود مورد اجابت قرار گرفت و از بس که هایده گرفتار بوده با همین دعای خالصانه که مستجاب شده کلی بهش حال دادن که اومده تو خواب این بنده خدا ازش تشکرم کرده. خلاصه کافه باکارای شما که همش من رو یاد اون ها میندازه و این دعای عاقبت به خیری، من رو برد به خاطره ای که یادم رفته بود از دو سال پیش و الان که نوشتمش می بینم چقد خوشگل و آموزنده است می تونه یه مطلب جدید باشه امیدوارم جالب بوده باشه این خاطره. به هر حال بازم میگم خدا عاقبت ما رو به خیر کنه تا محتاج دعای این و اون نباشیم*