فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی
گِل آدم خدا نبود ؟
از اول بوده : خدا بوده : هر چه هست غیر از خدا نیست : در هر نشئه ای
نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی
ظهور خدا در این عالم است
گِل آدم خدا نبود ؟
از اول بوده : خدا بوده : هر چه هست غیر از خدا نیست : در هر نشئه ای
نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی
ظهور خدا در این عالم است
قدیانی؟! ما که یه دانش آموز ساده بیشتر نیستیم!
این ظهور خدا در این عالم بایت "روح" است، نه بابت "طین" !
خطاب به معین:
من نگفتم شما هستم... نویسنده وبلاگ این طور برداشت کرده.
لا! قال "من روحی" ، لا "من طینی"!
معین، فـ آ، پسر مجرد ...
شباهت، تناسب یا تناسخ؟!!
«قضاوت با شما!»
صِرفِ یک کامنت خصوصی این چنین قصه پردازی ها ...
الان ما داریم سر چی بحث می کنیم دقیقاً؟!
دقت بکنید ...
داریم سر موضوع شیوه و روش صاحب وبلاگ حرف میزنیم نه بر سر اون خطی که نوشتن/
یکی داره دفاع میکن و یکی حمله و این شیوه همیشه تکرار خواهد شد تا یکی مغلوب بشه و یکی غالب، همیشه در مباحث مجازی این طور بوده و هست.
بنده عرضم این بود میشد به جای پرسیدن این سوال از مسائل ساده تر و البته کلیدی تر شروع کرد و اینکه هنوزم به نظرم این مسئله رو نمیشه به همین راحتی مطرح کرد و بگیم ماشااالله هزار ماشاالله آفرین چه پسر خوبی که این پرسیدی!
هر کسی یک حدی از فهم دینی داره با توجه به سن و سال و تحصیلات و مطالعات خودش، یک نوعی به این سوال پاسخ میده و طبیعتاً نباید پاسخ یک دانش آموز دبیرستانی با یک طلبه حوزه علمیه یا یک استاد داشنگاه یکی باشه، پس تا زمانی که افراد با سنین مختلف و تفکرات و سطح معلومات و معارف مختلف میان اینجا و نظر میزارن این سوال و این مبحث ادامه خواهد داشت ...
ببینیم شیوه پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت چی بوده؛ یعنی چه طور و از کجا و از چه نقطه ای مردم رو سوق دادن به سمت یکتاپرستی؛ ما که نباید به اسم ابداع بزنیم همه چیز بترکونیم که مثلاً شیوه جدید از خودمون تراوش بکنیم!
مطمئن هستم هیچ گاه پیامبر یا سایر ائمه معصومین با پرسیدن این گونه سوالات نمیومدن مسائل مهم اعتقادی رو برای مردم شرح بدن یا حتی بخوان اونارو با این سوالات پیچیده هدایت بکنن یا حتی به فکر فرو ببرن.
انسان تو مسیر پر فراز و نشیب آرزوهاش همش ناگزیر از ترس و رجایی بی منتهاست...
التهاباتی براومده از ضعف انسانیش که اونو با تمام اعتمادش به خودش می ترسونه
و راهی با خطرات پر التهاب دیگه ای جلوش باز میکنه که یک سرش تسلیم ِ بی رضا و سمت دیگش رضایت از ناملایم هاست.
رضایتی که بر اومده از اعتقاده و ضعفی که زاده از تشکیک...
گاهی برای رضایت ، ناگزیر از نبردی متوکلانه با انتسابات و اکتسابات زندگی هستیم...
در این نبرد رستگارانه ، از کدوم ترس و کدام شکست می شه حرف زد؟!
((انسان برای توانستن خلق شده است محمد!نه نتوانستن. اگر خواست خدا بر ناتوانی انسان بود ، از اصل انسانی خلق نمی کرد ))
و خداوند متعال می فرماید:
وقتی انسانی محبوب من شد ، گوش او می شوم که با آن می شنود و چشم او می شوم که با آن می بیند ، زبان او می شوم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن اشیاء را می گیرد، اگر مرا بخواند جوابش را می دهم و اگر از من بخواهد به او عطا می کنم...
سلام به همگی
نمی دونم چی باید گفت دقیقاً؟!
اینکه یک باره شیوه وب از اون رو به این رو بشه و با نوشتن یک سوال و راه انداختن بحث و از این شاخه به اون شاخه پریدن آیا شبهه ای برطرف میشه؟! آیا کسی به فکر فرو میره؟! و ده ها آیای دیگه ...
خب به فکر فرو رفتن خیلی چیز خوبیه اما به شرطی که طرف رو راهنمایی بکنیم به جواب سوالش برسه نه اینکه بدتر قاطی بکن و بکش کنار. این کار جدید شما بیشتر به نظرم میاد شبیه یک فروم یا تالار گفتمان باشه تا یک حرکت مخصوص وبلاگ.
جدای از درست یا غلط بودن شیوه و روش شما و اینکه باید چه نمره ای به این کار شما داد به نظر بنده تا زمانی که ما در توحید مشکل داریم طرح این سوالات و توی سر و کله هم زدن برای جواب دان بهشون فایده ای نداره. یعنی باید ابتدا اصول عقایدمون رو درست کنیم بعد که محکم کاری کردیم بشینیم جواب شبهات بدیم.
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ... ابتدا بررسی توحید که رکن رکین اعتقادات موحدین هست بعدش جواب دان به این سوالات.
درضمن
اینکه گفتید
اون که تلاش نکرده مسلمونیشم بدون تلاش بوده
درسته
باید دنبالش بود
اگه نظری با مستنداتی مجابم کنه اعلام میکنم که نمیدونستم و قبول میکنم
در پناهِ حق فاطمه ی عزیزم
من هم چون این جمع رو جوابگوی سوالام نمیبینم ترجیح میدم همتون رو به خدا بسپارم
داش علی هستم و نظرات رو میخونم
اگه مستنداتی مجابم کرد نظرمیدم
./
وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً
از تو راجع به روح می پرسند. به آنها بگو: روح از امر خدا است و دانشی که به شما داده شده کم است.
(یعنی دانشی که به آن می رسید ناچیز است و روح در قلمرو دانش شما نیست).
ما زیادی کنکاشه چی رو باید بکنیم؟
اینکه مو رو از ماست بکشیم بیرون؟
چه مویی؟ چه ماستی؟
من بیشتر از این علمم قد نمیده
اینکه خدا از روحی که خلق کرده به انسان دمیده و چون از ارزش بالایی برخوردار بوده گفته روحِ من
مثل بیتی... خانه ی من. مثل خلیلی...
و نه اینکه روحِ خودش رو داده
که اینجوره متضادِ آیه ی لم یلد و لم یولده
اصلا درسته دنبالش با این تجسس باشیم؟
منم بیشتر از این نمیدونم
2 2 تا 4 تایی که دنبالش رفتم رو قبول دارم
اما
در همین حد که گفتم و اشاره کردم فقط اطلاعات داشتم
داش علی اگه شما بیشتر میدونی بفرمایید
و الا باید من هم پای صحبت عالِمِش بشینم
ببین داش علی
بدیها و خوبیهای ما مربوط به اختیاریه که خدا تو نهاد بشر قرار داده.
این جبر و اختیار متمایز میکنه انسان رو از بقیه
از فرشتگان
از حیوانات
این اختیار رو داده به ما و این دنیا رو محلِ استقرارِ ما با این اختیار گذاشته
خدا با فرستادن کتب و ارسال رسل راه سعادت و ترقی به کمال رو نشون داده و این انسانه که با انتخاب راهی صحیح و دینی پذیرفته شده و عمل به احکام و قوانین اون،
خودش رو به سعادت دنیوی و اخروی میرسونه
محمد بن مسلم گوید از امام صادق علیهالسلام راجع بقول خداى عزوجل (((و نفخت فیه من روحی)))
پرسیدم که آن دمیدن چگونه بود؟ فرمود: روح مانند باد متحرک است
و براى آن روحش نامند که نامش از ریح (باد) مشتق است و چون أرواح هم جنس باد باشند روح را از
لفظ ریح بیرون آورد و آن را بخود نسبت داد زیرا که آن را بر سایر ارواح بر گزید چنانکه نسبت بیک خانه از
میان همه خانهها فرموده خانه من (و آن کعبه است) و نسبت بیک پیغمبر (ابراهیم) از میان پیغمبران
فرموده است خلیل من و نظایر اینها (چنانکه گوید: دین من، بنده من، رسول من) و همه اینها مخلوق و
ساخته شده و پدید آمده و پروریده و تحت تدبیرند
اصول کافى جلد 1 صفحه:181 روایة3
به نظرم این حدیث داره می گه که روح یکی از مخلوقات بلند مرتبه ی خدا هستش
نه این که خدا از روح و وجود خداوند در انسان دمیده شده
البته من اطلاعات کافی راجع ب این بحث ها ندارم و به نظرم بیشتر موجب میشه هرکی یک مطلب
بگه و سردرگم شم و بیشتر به شبهه برسم تا یقین بنابراین ترجیح میدم برای راحت کردن خودم این
سوال رو از آدم اهل بپرسم بعد به اطلاع دوستان هم برسونم.شرمنده
این نظری هم که دادم از یکی از دوستان پرسیدم
ببینید وقتی کسی میگه خدا از روحِ خودش به انسان دمیده پس چرا روح رو عذاب میکنه؟
انسانِ گناهکار عذاب میشه دوستان و نه روح خدا
انسان عذاب میشه و انسان تنها روح اون نیست
بلکه به مجموعه ای از روح و بدن، «انسان» گفته میشه که اگر گناهکار باشه تو قیامت عذاب میشه.
من اطلاعات کمی که دارم رو در اختیار میزارم
شاید من هم اشتباه کنم و مجاب شم
ببینید...
اونجا که قرآن می گه "خدا روح خود را در انسان دمیده" بمعنی دمیدن جان و حیات به انسان نیست، چون بنابه چیزی که تو قرآن مطرح شده پیش از اینکه روح تو انسان دمیده بشه انسان از نظر حیات و زندگی وجود داشته و زندگی می کرده .
تو سوره سجده آیات 7 تا 9 میخونیم:
« الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الانـْسَانِ مِنْ طِینٍ ـ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ ـ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالافْئِدَةَ قَلِیلاً مَا تَشْکُرُونَ:
خدائی که آفرینش هر چیزی را بهتر نمود و آفرینش انسان را در گِل آغاز نمود ـ مدت درازی بعد نسل وی را از چکیده ای از آب بی ارزشی قرار داد ـ مدت درازی بعد او را راست (قامت) نمود و از روح خود در او دمید. همینطور شنوائی و بینائیها و احساسات (اعصاب) برای شما درست کرد. افراد کمی از شما سپاسگذار هستند».
تو این آیات می بینیم که آفرینش انسان از گِل آغاز شده
(یعنی حیاتی در گِـل پیدا شده که به پیدایش انسان راه می برده)، مدت درازی بعد (چنانکه حرف ثـُمّ که برای بیان فاصله زمانی بلند مدته بهش دلالت داره) انسان از طریق نطفه تولید مثل می کرده ، و مدت درازی بعد انسان راست قامت شده و بعد روح خدا بهش دمیده شده.
یعنی پیش از دمیدن روح به انسان، انسان در قید حیات بوده و زندگی و تولید مثل داشته.
دمیدن روح در انسان بمعنی: دادن کارکرد و عملکرد خدائیه بهش . یعنی اندیشمند کردنش. (واژه روح رو هم میشه گفت به معنی حرکت و کارکرد و عملکرده).
تو قرآن روح به خدا نسبت داه می شه و نـَفـس به صاحب خود (یعنی به انسان).
و چیزی که تو قرآن ازش صحبت شده که از بدن خارج می شه نـَفـسه.
قرآن می گه که هنگام مرگ نـَفـسِ انسان از انسان خارج میشه.
نـَفـس بمعنی: خود و خویشتن خودآگاهه.
اینکه هویت و ماهیت نفس چیه طبعاً باید به کمک دستگاه و بررسی های علمی شناخته بشه. انسان فعلاً با دستگاه انرژیها و امواجی رو می بینه که تو بیداری، تو خواب، تو خواب دیدن و هنگام مرگ از بدن انسان خارج می شه، ولی هنوز معلوم نیست که نفس انسان کدومه.
همینطور تو روز رستاخیز هم از نـَفـسِ صحبت شده .
نحوه زنده شدن در روز رستاخیز هم مکرراً به رشد مجدد گیاهان و درختان تشبیه شده.
و انسان فعلاً یک خلیه حیاتی میشناسه که تو انتهای پائین ستون فقراته که اصلاً نمی میره. هر چی اونو می سوزونن یا اشعه میزنن نمی میره.
شاید عنصری که انسان تو روز رستاخیز می خواد از اون رشد کنه همین عنصر باشه.
ببینید دوستان
روح البته به اون شکل که ما اونو می شناسیم و بهش عادت کردیم تو قرآن وجود نداره. تو قرآن گفته نشده که ما از روح زنده ایم و وقتی بمیریم روح از بدن ما خارج می شه، یا وقتی روح از بدن ما خارج شد ما می میریم.
تو قرآن از عالم ارواح صحبت نشده.
تو قرآن از بازگشت روح به بدن تو روز رستاخیز صحبت نشده.
و قرآن از ما نخواسته که به وجود روح ایمان داشته باشیم یا اونو بشناسیم.
تو آیه 85 سوره اسری می خونیم:
وَ یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً
از تو راجع به روح می پرسند. به آنها بگو: روح از امر خدا است و دانشی که به شما داده شده کم است.
(یعنی دانشی که به آن می رسید ناچیز است و روح در قلمرو دانش شما نیست).
منظور این نیست دوستان که خدا روحِ خودش رو به بقیه داده
منظور اینه که از روحی که خودش خلق کرده و مالکش بوده، به جسم آدم دمیده
«ی» در «روحی»، یای مالکیته
و اینطوری نیست که خدا قطعه ای از وجود خودشو کنده باشه و تو وجود آدم قرار داده باشه.
بلکه خدا موجودی رو خلق کرده به اسم «روح» و از اون مخلوق – یعنی روح – تو کالبد آدم دمیده شده.
پس وقتی خداوند می فرماد: «روح من»، منظور اینه که روحی که خودش خلق کرده و مالکش هست؛
وچون خدا این روح رو بنا به حکمتی به سایر ارواح، برگزیده
اونو طوری ویژه معرفی کرده و میفرمان: روح من.
مثل اینکه مثلا مکان ویژه ای رو برگزیده و درباره اش میفرمان «بیتی» (خانه ی من) و یا درباره ی رسولی برگزیده از فرستاده هاش میفرمان «خلیلی» (خلیل من).
وگرنه اگه چنین فرض کنیم که مقصود از «روح من» اینه که ذات خدا دارای روحه، درواقع خدا رو مرکّب و شامل اجزای مختلف فرض کردیم.
اما این فرض آشکارا با مبانی اعتقادی و توحیدی اسلام مغایره.
خدا، «احد» و «صمده»
و از چیزی زاده نشده و هیچ چیز از او زاده نمی شه.
لم یلد و لم یولد
سر تا پای خودم را که خلاصه می کنم. می شوم یک کف دست
خاک که ممکن بود آجر باشد توی دیوار خانه یا یک قلوه سنگ
روی شانه یک کوه یا مشتی سنگ ریزه ته ته اقیانوس
یا حتی خاک یک گلدان باشد پشت پنجره.....
یک کف دست خاک ممکن است
هیچ اسمی نداشته باشد.
تا همیشه خاک باقی بماند . فقط خاک.
اما حالا یک کف دست خاک وجود دارد
که خدا به او اجازه داده نفس بکشد
ببیند بفهمد جان داشته باشد.
یک مشت خاک که اجازه دارد عاشق بشود
انتخاب کند عوض شود تغییر کند.
وای خدای بزرگ ! من چقدر خوشبختم من همان خاک
انتخاب شده هستم.
همان خاکی که با بقیه خاک ها فرق می کند.
من همان خاکی هستم که توی دست خدا ورزیده شده ام
و خدا از نفسش در آن دمیده من آن خاک قیمتی ام
حالا می فهمم چرا فرشته ها آن قدر حسودی شان شد
اما اگر این خاک این خاک برگزیده که خاکی که نور چشمی
و عزیز در دانه خداست اگر نتواند تغییر کند اگر عوض نشود
خاک باقی بماند.اگر آن آخر که قرار است برگردد
و خود جدیدش را تحویل خدا دهد سرش را
بیندازدپائین و بگوید: یا لیتی کنت ترابا بگوید:
ای خدا کاش خاک بودم.
این وحشتناک ترین جمله ای است که یک آدم می تواند بگوید.
یعنی این که نتوانسته خاک باشد چه برسد آدم
یعنی اینکه..... خدایا دستانمان را بگیر و نیاور آن روزی را که هیچ
آدمی چنیین بگوید.
سال ها پیش از این
زیر یک سنگ گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم همین
یک کمی خاک که دعایش
پر زدن آن سوی پرده ی آسمان بود
آرزویش همیشه
دیدن آخرین قله ی کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک
توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
راستی
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم ؟
عرفان نظرآهاری
یعنی خدا روح دزدی کردن و طمع کردن و شرارت داره؟
که تو بعضی ها این امر رخ میده؟
زیر گنبد کبود
جز من و خدا
کسی نبود
روزگار
رو به راه بود
هیچ چیز
نه سفید و سیاه بود
با وجود این
مثل این که چیزی اشتباه بود
***
زیر گنبد کبود
بازی خدا
نیمه کاره مانده بود
واژه ای نبود و هیچ کس
شعری از خدا نخوانده بود
***
تا که او مرا برای بازی خویش
انتخاب کرد
توی گوش من یواش گفت :
<< تو دعای کوچک منی >>
بعد هم مرا
مستجاب کرد
***
پرده ها کنار رفت
خود به خود
با شروع بازی خدا
عشق افتتاح شد
سال هاست
اسم بازی من و خدا
زندگیست
هیچ چیز
مثل بازی قشنگ ما
عجیب نیست
بازیی که ساده است و سخت
مثل بازی بهار با درخت
***
با خدا طرف شدن
کار مشکلیست؟!!!
زندگی
بازی خدا و یک عروسک گِلیست