هفت گانه
پنجشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۲، ۰۵:۳۷ ب.ظ
سر نوشت :
اگر مجنون منم لیلا تو هستی
من این پایین و بالاها تو هستی
آرام باش
دیدی حیوون رو وحشی میشه یهو صاحبش میگه آرام باش
حیوون آروم می گیره
حیوونی ما که صدای صاحبمون رو نمی شنویم
دلم می گیره
دلم می گیره وقتی غروب جمعه ها دلم دیگه نمی گیره
بچه که بودم همش حس غریبی داشتم غروب جمعه ها
اون موقع ها نمی فهمیدم واسه چی بود
هَمَشَم ازش فرار می کردم
آخه بدجور دلم می گرفت، در حد مردن
بعدن تر ها که بزرگتر شدم از شیخی شنیدم
دلگیری غروب جمعه واسه خاطر نیومدن امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستش
دواشم خوندن آل یس دم غروبِ
بچه که بودم گناهی هم اگه بود بچه بود ، بزرگ که شدیم گناها هم بزرگ شد
ای کاش دلمون بچه می موند و بزرگ می شدیم
دلم می گیره وقتی غروب جمعه ها دلم دیگه نمی گیره !
اگه
همه چی جور می شد اگه
اگه
اگه
اگه
، یه روز این اگه ها تموم میشه
خدا کنه تا اون روز هی نگیم
اگه
اگه
اگه
برف
باور کن
که آروم و یواش گفتم
شما برفی
که با یه آه
آب می شی
یادم باشه دیگه باهات درگوشی حرف نزنم
نبند
دل نبند
به بندهایی که خودشان آویزانند
ته نوشت :
پشت تمام چهره ها یه حس دخترونه اس
بالا بری ، پایین بیای قلب فقط یه دونه اس