نامانامانا
بچه های ادبیات حتماً باید یادشان باشندی، آن قدیم ترها داستانکی بود به این مضمون؛ پادشاهی در فصل سرما لباس های گرمُ پشمینُ غیر پشمین از بالا تا پایین پوشیده بودندی و باز احساس سرما می کردندی اما ملیجکی با یک لاقبا سُرُ مُرُ گنده! در کنارش ایستاده بودَندی، پادشاه رو کردندی به ملیجک و پرسیدندی: ملیجکم ما با اینهمه لباس که پوشیده ایم باز احساس سرما می کنیم بگو ببینندی چگونه است که تو با یک لاقبا اینچنین مشعوف و سرخوش هستی آیا؟ ملیجک نگاهی به پادشاه انداختندی و گفتندندی: به خاطر اینکه من هر آنچه دارم پوشیدندی آما تو هر آنچه داری نپوشیدندی برای همین است که احساس سرما می کندندی !!!
حال اگر خواستندندی تلنگری حکیمانه از این داستان گرفتندندی که با حال و هوای روز تطابق داشته باشندندی باید سراغ خانوم هایی روندندی که با گرم شدن هوا تا آنجا که توانسته اندندی پوششی حداقلی متناسب با دور و بر* خود پوشیدندی! "بلانسبت پوشش"
خانومِ پوشش مندِ حداقل گزین با افه ای ماندگار بادبزن در دست فریاد واگرماها سر دادندنی و از این درجه ی بالای سانتیگراد همی انتقاد کردندی در همین اثنا محترمه ای چادرمند از این فریاد و اعتراض همی تعجب کردندی و پرسیدندی ؟ چگونه است که ما با این چادر که پوشیده ایم آن چنان که تو در جوشی احساس گرما نمی کنندندی ؟ حداقل گزین نگاهی به چادرپوش انداختندی و گفتندندی: به خاطر اینکه من تمام آنچه که پوشیده ام را در نیاورده اندندی آما شما هر آنچه را که می شدندی پوشیدندی!!!.
*اینطوربخوانید:قوم و قبیله، فرهنگ، کانتکس، دوست داشتندندی، طبقه نازل اجتماعی و به سلیقه ی خودتان می توانید کلمه ای برگزیدن دی:
.
+این متن را حتمن بخوانید پاکسازی