حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مامانم وقتی منُ دیدکه بیدارم:توکه گفته بودی میخوای تایک بخوابی» ثبت شده است

جدی

جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۵ ق.ظ

+اسپند

از خواب می پری ، با تمام وجودت خدا رو احساس می کنی در یک لحظه به راحتی دیدی که دو تایی! خودت و روحت
وحشتناک بود پر از خفقان مُردن اما دلچسب و آرامش بخش، برای یک ذهن پر از سوال های بی جواب! اینکه قبل از مردن بمیری خیلی خوبِ یه جورایی علاج واقعه قبل از وقوعِ شایدم علاج ضرر قبل از وقوعِ ، به هر حال این سودیِ که نوشتن ازش سخت مثل همه ی سخت های دنیا! شاید الان وقتش نباش شایدم باش !! مثل دوستت دارم هاییِ که دوست داری بگی اما سختِ! مثل دوستم داری؟ هایی که ...
روزگار شیرینیِ، روزگاری که سخت ترین و ترسناک ترین نوع خواب دیدنش، جاموندن از امتحانِ هُ بدتر از جاموندن نمره نیاوردن! شیرینِ اما یه مشکل داره و اونم اینِ که روزگارش سالهاست که از تو فاصله گرفته!!!
از خواب می پری ، از خواب پریدنی که تبدیل به یه روال مسخره شده ، عادی تر از آب خوردن در طول روز ، از خواب می پری دپرس و خسته با خواب دیدنی از جنس دعوا هُ درگیری و مشکل تو محل کار. انگار زندگی کردن در کنار انسان هایی که دنبال ارتقاء گرفتن و مطرح شدن هستن سخت تر از اون چیزی هست که نشون میده. انگار تحمل کردن انسان هایی که دوست دارن تنبلی ُ از زیر کار در رفتن هاشون رو با ضایع کردن این و اون توجیه کنن مثل آب نخوردن در طول روز اونم تو گرمای بالای 50 درجه سیستم عصبی ات رو شدیدن تحت فشار قرار میده ، عشق آمار دادنُ گزارش نوشتن مسئول هم که بماند ...
همه ی این ها ساعات عمرت رو پر می کنه و تو می دونی همه ی اینها یه روزی حل میشه اما یه چیزی هست که سخت ناراحتت می کنه و اون خواب آرومی بود که از دست دادی! خوابی که تنها پناهت بود برای رهایی از  ننگ های دور و بر ، خوابی که خدا دوست داشت تا تو داشته باشی ، یه خواب بی خیال پر از خلاء ، پر از سکونُ سکوت ...
از خواب نمی پری ، بیداری اما نمی دونی چطور شده که این ایده به ذهنت رسیده ، دراز کشیدیُ خوابت نمی بره با خودت فکر می کنی حالا که خوابت رو ازت گرفتن ، سیگار می تونه آرامش بخش  خوبی برای لحظه های بیدار موندن باشِ! حتی این توانایی رو تو خودت می بینی که بتونی یه پاکت سیگار اونم با بِرَندِ! بهمن رو پشت هم بکشی تا شاید زیر بهمن عظیمی از دود به سکونی پر از سکوت برسی. هنوز دودی نشده با خودت حال می کنی و یاد این دیالوگ کوتاه اما رو مخِ قوام و رسولی میفتی:
قوام: سیگار میکشی ؟
رسولی "با لبخند" : نه
قوام "جدی" : پس هنوز حکیم نشدی !

برای اون هایی که سیگار نمی کشن سیگار کشیدن رویاست و برای اون هایی که می کشن نکشیدن! دنیا مملو از همین تناقض هایی هست که نمی دونی باهاشون چی کار کنی. سال ها قبل کاریکاتوری رو دیده بودم که در تصویر اول کهنسالی به جوونی گفته بود برو پسته بخور سیگار نکش و در تصویر دوم وقتی روی شیشه مغازه نوشته بود پسته کیلویی بیست هزار تومن برگشته بود و به همون جوون گفته بود یه نخ سیگار داری بدی بهم! می دونم از اون روز سال ها می گذره اما نمی دونم اون کاریکاتور چن نفر رو سیگاری کرده!!!

اون روز فهمیدم یه جای کار اون کاریکاتور می لنگه اما نمی دونستم کجاش اما امروز می دونم ، می دونم که پسته نمی تونه جایگزین خوبی برای سیگار باش، اصلن پسته به سیگار هیچ ربطی نداره! بخوام راحت تر بگم می گم سیگار کشیدن ربطی به داشتن و نداشتن نداره ، به سواد داشتن و نداشتن ربطی نداره ، به پول داشتن و نداشتن ربطی نداره ، به پدر و مادر داشتن و نداشتن ربطی نداره ، به طلاق و ازدواج ربطی نداره ، به دوست ناباب و باب داشتنم ربطی نداره !

سیگاری شدن و نشدن یا هر شدن و نشدن دیگه ای برمی گرده به مجموعه ای از حوادث که در طول زندگی برای ما اتفاق میفته البته حوادث هیچ وقت به تنهایی کاری ازشون بر نمیاد، دقیقن کارکرد حوادث مثل جرقه ای می مونه برای خروج از انفعال " حالت سابق " و ورود به لحظات حیرت "قبل از فعل جدید".

باید بدونیم نقش سرنوشت ساز در شدن های ما رو القائاتی که اطراف ما رو پر کردن بازی می کنن حالا با هر شکل و شمایلی که داشته باشن و از هر سنخی که باشن. حوادث لاجَرَم و جز لاینفک زندگیِ و راه خروجی جز مرگ براش متصور نیست اما مهم ترین خصیصه القائات اکتسابی بودنشِ، اکتساباتی که می تونن مستقیم یا غیرمستقیم باشن. مسیر درستی که انتظار میره هر انسانی طی کنه و با توجه به توانایی هایِ اولیه و حداقلی هر انسانی انتظار دوری هم نیست اینِ که تلاش کنه تا به عنوان یک نمونه ی مغموم و مغبون القائات در مطالعات آزمایشگاهی ازش یاد نشه.

القائاتی مثل اینکه چون پسته گرون پس برو سیگار بکش که ارزون ترِ. محمول این القاء واقع شدن یه چیزی شبیه به اینه که ده نفر تو ده دیقه تو چشات نگاه کنن و بهت بگن خیلی احمقی! اینجاست که اگه تو خودت رو باور نداشته باشی باورت میشه که یه چیزیت میشه! یا مثلن پنج تا کارشناس که معلوم نیست مدرکشون رو از دُنقوزآباد شرق گرفتن یا غرب، پنج نفری روی این مسئله صحه بذارن که چادر گذاشتن باعث افسردگی یا پوکی استخون میشه و یه خانوم چادری اگه مغلوب القائات بشه این احتمال وجود داره که چادرش رو بذار کنار در صورتی که می تونه جواب بده اولندش که مگه در طول روز چند ساعت من تو چادر هستم ؟ خب یا یه تعداد ساعت نرمالی هست یا نیست اگه از یه حدی بیشتر باشه مشخص که تو هر لباسی باش احتمال افسردگی هست و اصلن ربطی به چادر نداره و به همین صورت میشه در مقابل هر حرف غیر علمی و کارشناسی نشده ی دقیقی حرفی و کلامی از سنخ خودش تحویل داد! همین طوری که این امکان برای ما هست، میشه هر حرف مفتی رو جوری زد و تبلیغ کرد براش که سرسخت ترین آدم ها هم در مقابلش کم بیارن! بنابراین باید خیلی مراقب بود بیش از حد! اونم تو این جوامع مدرن که یکی از شاخصه های اصلی اش پروپگانداست! یا یه چیزی تو مایه های فیلم بیست که قرارگرفتن در موقعیت عزا و یادمرگ رو از دلایل افسردگی آقای بیست می دونست و دکتر هم بهش توصیه کرده بود که خودش رو در موقعیت های شاد قرار بده! همین طور میشه نوشت و تا دلتون بخواد از این سنخ حرف ها و مثال ها موجودِ و میشه مثال زد و باز هم همین جور مثال میزد...

می خوام با پسته و سیگار شما رو به خدا بسپارم البته منظورم جمع بندیُ حرف آخرِ! اول اینکه هر فردی مخصوصن هنرمندا باید بدونن چی رو فدای چی می کنن! نباید یه وقت ناخواسته برای نشون دادن قیمت گرون پسته تو همین مثال سیگار یا مشکل اقتصادی یا هر مشکل دیگه ای، طرح من ، عکس من، فیلم من، نوشته ی من، موسیقی من، فقط چون منجر به دیده شدن بیشتر من میشه باعث القای یک هم بستگی غیرواقع یا ترویج راه حلی غیرمنطقی نسبت به اون موضوع خاص مورد انتقاد بشه! " این فقط یه توصیه بود که معمولن کسی گوش نمی کنه و باید یادمون باشه همیشه با چشم باز ، ببینیم ، بشنویم و بخونیم "

::: قیمت یه کتاب خوب به اندازه ی هزینه ی یک کیلو پسته یا یه هفته ی یه فرد سیگاریِ ، سیگار و پسته هر دو تموم میشن اما کتاب تموم شدنی تو کارش نیست حتی با خوندن دوباره اش نکته های جدیدی دستگیرت میشه ، کتاب هایی که آدم دوسشون داره بخونه هم آرامش بخشن هم همدم تنهایی ، بدون ضرر بدون عوارض ، اصلن از نظر زمانی هم با همدیگه قابل مقایسه نیستن کتاب همراه یه عمره آدم اما سیگارُ پسته رو هی باید تمدید کرد! خوندن کتاب از هر نوعش و با هر موضوعی که باشه خوب ، مخصوصن اگه نویسنده اش خدا باشِ ، زبانش رسول خدا باشِ و کامل کننده اش ولیِ رسول. مواظب القائات دور و برتون باشید و خوشمزه هاش رو بخورید ممنون.

+قبرستان