زخم
پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۲۱ ق.ظ
باز هم مثل همیشه وقتی شروع می کنی خیلی جدی بنویسی نوشتنت نمیاد! و از اون بدتر اینه که نمی دونی این مفهوم عدم توفیق تا کی می خواد به عنوان یه دنبال کننده حقیقی آویزونت باشه ؟
چن تا بهونه کنار هم جمع شد تا شروع کنم به نوشتن ، واقعن نمی دونم مطلب سنگین یا من ضعیف ولی هر چی که هست تاکید کردن مجدد روی اینکه نوشتنت نمیاد حس بدیِ بسیار!
هادی محبی رو خیلی ها نمی شناسن ، من این رو امشب فهمیدم ، وقتی میگم خیلی ها منظورم آدم های بی خیال دین و انقلاب نیست منظورم ناظر به همین دور و بر!
وقتی از شهید محبی گفتم کسی یادش نبود ، کسی نمی شناختش و این برای من باور کردنی نبود !!! تقارن صحبت کردن از سه شخصیت دوست داشتنی یعنی حضرت زینب سلام الله علیها ، هادی محبی و علی خلیلی تبدیل به زخم شد و تازه اینجا بود که تونستم مفهوم این شعر رو درک کنم: کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
وقتی بعد از هزار و اندی سال با هزاران فراز و نشیب هنوزم که هنوزه پرچم حسین در دل های بی قرار بالاست، به خاطر هنرمندی به نام حضرت زینب سلام الله است که فقط همین هنر کافی برای هم ترازی با مقام عصمت. وقتی 1000 رو میذارم کنار عدد 15* تازه می فهمم هنر روایت کردن، هنر زنده نگه داشتن، هنر ما رأت الا جمیلا خیلی بالاتر از درک آدمی مثل منِ.
فقط پونزده سال از شهادت هادی محبی شهید امر به معروف گذشته باشه و بچه مسجدیُ هیأتیُ پایگاهی حتی اسمش رو نشنیده باش؟ تازه می فهمم چقدر قاتلم! انگار به اندازه ی تک تک ثانیه هایی که هادی محبی از یادم رفت بدون شک قاتل علی خلیلی هستم. حتی تصور اینکه پوزنده سال بعد چاقوی سوم روی گلوی سوم بشینه اذیتم می کنه ، باید از امروز به فکر درمان این زخم باشم. زخم یک حقیقتِ تلخِ، حقیقتی به نام ضعف در روایت.
چن تا بهونه کنار هم جمع شد تا شروع کنم به نوشتن ، واقعن نمی دونم مطلب سنگین یا من ضعیف ولی هر چی که هست تاکید کردن مجدد روی اینکه نوشتنت نمیاد حس بدیِ بسیار!
هادی محبی رو خیلی ها نمی شناسن ، من این رو امشب فهمیدم ، وقتی میگم خیلی ها منظورم آدم های بی خیال دین و انقلاب نیست منظورم ناظر به همین دور و بر!
وقتی از شهید محبی گفتم کسی یادش نبود ، کسی نمی شناختش و این برای من باور کردنی نبود !!! تقارن صحبت کردن از سه شخصیت دوست داشتنی یعنی حضرت زینب سلام الله علیها ، هادی محبی و علی خلیلی تبدیل به زخم شد و تازه اینجا بود که تونستم مفهوم این شعر رو درک کنم: کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
وقتی بعد از هزار و اندی سال با هزاران فراز و نشیب هنوزم که هنوزه پرچم حسین در دل های بی قرار بالاست، به خاطر هنرمندی به نام حضرت زینب سلام الله است که فقط همین هنر کافی برای هم ترازی با مقام عصمت. وقتی 1000 رو میذارم کنار عدد 15* تازه می فهمم هنر روایت کردن، هنر زنده نگه داشتن، هنر ما رأت الا جمیلا خیلی بالاتر از درک آدمی مثل منِ.
فقط پونزده سال از شهادت هادی محبی شهید امر به معروف گذشته باشه و بچه مسجدیُ هیأتیُ پایگاهی حتی اسمش رو نشنیده باش؟ تازه می فهمم چقدر قاتلم! انگار به اندازه ی تک تک ثانیه هایی که هادی محبی از یادم رفت بدون شک قاتل علی خلیلی هستم. حتی تصور اینکه پوزنده سال بعد چاقوی سوم روی گلوی سوم بشینه اذیتم می کنه ، باید از امروز به فکر درمان این زخم باشم. زخم یک حقیقتِ تلخِ، حقیقتی به نام ضعف در روایت.