صبح به دردنخور
جمعه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ق.ظ
ساعت یازده , تازه از خواب بیدار شدم اون آرایشگر احمقم که یه هفته است رفته ماه عسل تلفنش رو جواب نمیده , موهام بلند شده و خیلی نامرتبه
هیچ کس خونه نیست , گشنمه شدید حس پا شدنم ندارم چه برسه به صبونه آماده کردن و خورردن
واقعن احمقم که یه هفته است منتظرم تا این دوزاری از سفرش برگرده
آدرس این بلاگم رو همسایمون داره می ترسم دلش بسوزه و واسم صبحانه بیاره ! لطفن اگه دلت سوخت این کار رو نکن چون من نمی خورم و می مونه خراب میشه !
*یه دوستی داشتم می گفت در مورد مردها پیرایشگر درست نه آرایشگر !