ها برعکس
حضور گرم خدا تو آسمون پیداست
و فاطمه ماه تمام و بی همتاست
مسیر عشق خدا مسیر فاطمه است
تموم عالم عشق اسیر فاطمه است
تو آسمون خدا خسوف دیده شده
هلال خوشگل ماه چه قد خمیده شده
صدا تو بغض نگام میون کوچه گرفت
- چطور بگم بهتون - زبون کوچه گرفت
قدم قدم دیوار، چقدر راه مونده
از این سوال عجیب ، جواب درمونده
بدون تو تلخ هوای خونه ببین
بهار پر زد و رفت ، چقدر سرده زمین
تو رفتی و حالا هلال پیدا نیست
گمون کنم که خدا همیشه تنها نیست
87
.
.
.
این روزها بیشتر از همیشه به زندگی فکر می کنم ، به آدم ها و نا آدم ها و بعدترش به بچه ها! بچه تر که بودم چندشم میشد سوسک بکشم ،مجبور شدم کشتم. این روزها نه چندشم میشه و نه می ترسم ، ولی دلم نمی یاد.
این روزها اصلن دوست ندارم پول داشته باشم ، حس بدیِ پول داشتن و رد شدن از کنار دست بچه ای که تمام زندگیش تو یه جفت کفش پاره خلاصه شده! این روزها اصلن طاقت دیدن گریه ی بچه ها رو ندارم!
این روزها بدجور با بچه سوسک های آشپزخونه رفیق شدم ، صبحانه خوردن کنار دستشون خوشمزگی طعم پنیر رو دوچندان می کنه! با تمام نفرتی که از شکل ظاهری اش و اسمش دارم این روزها از هم سفره شدن با موش هم ابایی ندارم.
این روزها بدجور دلم از سرزمینم گرفته ...