حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

ها برعکس

شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۴۴ ب.ظ

حضور گرم خدا تو آسمون پیداست
و فاطمه ماه تمام و بی همتاست
مسیر عشق خدا مسیر فاطمه است
تموم عالم عشق اسیر فاطمه است
تو آسمون خدا خسوف دیده شده
هلال خوشگل ماه چه قد خمیده شده
صدا تو بغض نگام میون کوچه گرفت
- چطور بگم بهتون - زبون کوچه گرفت
قدم قدم دیوار، چقدر راه مونده
از این سوال عجیب ، جواب درمونده
بدون تو تلخ  هوای خونه ببین
بهار پر زد و رفت ، چقدر سرده زمین
تو رفتی و حالا هلال پیدا نیست
گمون کنم که خدا همیشه تنها نیست

87

.

.

.

این روزها بیشتر از همیشه به زندگی فکر می کنم ، به آدم ها و نا آدم ها و بعدترش به بچه ها! بچه تر که بودم چندشم میشد سوسک بکشم ،مجبور شدم کشتم. این روزها نه چندشم میشه و نه می ترسم ، ولی دلم نمی یاد.

این روزها اصلن دوست ندارم پول داشته باشم ، حس بدیِ پول داشتن و رد شدن از کنار دست بچه ای که تمام زندگیش تو یه جفت کفش پاره خلاصه شده! این روزها اصلن طاقت دیدن گریه ی بچه ها رو ندارم!

این روزها بدجور با بچه سوسک های آشپزخونه رفیق شدم ، صبحانه خوردن کنار دستشون خوشمزگی طعم پنیر رو دوچندان می کنه! با تمام نفرتی که از شکل ظاهری اش و اسمش دارم این روزها از هم سفره شدن با موش هم ابایی ندارم.

این روزها بدجور دلم از سرزمینم گرفته ...

사랑

جمعه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۳۸ ق.ظ

تصورت

خواب می آورد

حیف

اتاق فکرم آماده نیست!

+تعبیر زیبای Noروز دست پخت

چشم چشم دو ابرو بود

هذا for تلک

يكشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۴۲ ب.ظ

.

هذا FOR تلک! یا هذه FOR هذا! یا ذلک FOR هذه! یا تلک FOR ذلک! مهم نیست چ برای چ ، اصلن او برای او ، هم سرانی برای هم سران! همسرانی که سر دادند تا بمانیم تا بمانند و هم سرانی که همسر می گیرند برای هم سرانشان. باید فهمید همسر همسر است سیاه یا سفید ، آسیایی یا اروپایی فرقی نمی کند مهم چشمانی است که منتظر آمدن هم سر است، با سر نه بدون سر!

هاله ی ابهام

شنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۳۵ ب.ظ

حضرت اتم

چقد بزرگ شده ای این روزها!

شاید از غصه ی زیاد

تیروئید گرفته ای؟

ما ظریفیم

باور کن

از غصه تیروئید بگیر

ولی جان من از غصه نَتِرِکی ها!

مارپله

جمعه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ق.ظ

حکایت ما با دینداری همون حکایت مارپله است، خوب و خوشگل و ناز میریم بالا ، به تهش که داریم میرسیم و می خوایم یه لذتی ببریم، دقیقن همون موقع که فکر می کنیم همه چی داره تموم میشه با یه حرکت بی خودآنه ی  تاس همه چیز به باد میره!

انصافن زور داره از  98 بری تو 62 یا بدترش از 83  سر از 22 در بیاری! حکایت اونایی که تو 99 گیر میکنن و لنگ یه یک هستن هم، گریه دار تر از بقیه است، دیدن چهره ی این جماعت وقتی یکی جفت شیش میاره و از بالا سرشون  می پره تو خونه ی 100 واقعن در حد دلم برات کباب می خواد وحشتناکه!

نمی دونم چرا ماها با اینکه از بچگی اهل مارپله بودیم و با تمام وجود حس کردیم نیش زدن و نیش خوردن  چقد ناجوانمردانه است، یاد نگرفتیم خرگوش باشیم، که هم خر باشیم هم خوشگل!

اعتراض نوشت:
                    پارک
                    سیگار
                    لب
                    حتمن خانه منتظر او نیست!

املاء

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ

افطادم

ترجیحات بدون مرجح

مقثر بودند.

اصغرزاده

دوشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۰۰ ب.ظ