حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

۱۱۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی رسولان» ثبت شده است

تفاوت

پنجشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۵۶ ب.ظ

آدم ها متفاوت اند ، آدم های ایرانی متفاوت تر! تفاوت ها آدم ها رو می سازه و آدم ها جهان پیرامون ما رو! ما برای اینکه بتونیم تعامل درستی با پیرامونمون داشته باشیم باید تفاوت ها رو بشناسیم ! تفاوت ها برچسب هایی هستند که خاص رو از عام و أخص رو از خاص جدا می کنه. هر آدمی برچسب خودش رو داره مثل بار کد که برای شناسایی کالاها ازش استفاده می کنن.

کالاهای متفاوتی پیرامون ما هستن که با هر کدومشون باید رفتار متناسب با خودش رو داشته باشیم بعضی ها رو نباید با آب گرم بشوری بعضی ها رو نباید با آب سرد بشوری ! بعضی ها رو باید گذاشت تو یخچال بعضی ها رو باید گذاشت تو کابینت ! بعضی ها رو باید فریز کنی و بعضی ها رو نمک سود! بعضی ها رو هم باید به حال خودشون بذاری!

هر کدوم از این بعضی ها برای ادامه ی حیاتشون نیاز دارن تا متناسب با تفاوت هاشون از طرف اطرافشون مورد قضاوت قرار بگیرن و اگر به هر دلیلی این قضاوت نادرست باش نتیجه ای جز مرگ رو در بر نداره.

آدم ها متفاوت اند و متناسب با تفاوت هاشون باید مورد قضاوت قرار بگیرن ، تفاوت های آدم ها حقوق و تکالیف آدم ها رو مشخص می کنه ، حقوق شامل وظایفی میشه که دیگران در قبال ما دارن و تکالیف شامل انتظاراتی میشه که آدم های اطراف ما از ما دارن. اکثر اختلافات آدم ها ناشی از انتظارات نادرستی هستش که آدم ها از همدیگه دارن و انتظارات نادرست به خاطر عدم شناخت صحیح از تفاوت های آدم هاست! شناخت تفاوت ها و توجه بهش مهمِ!

ما هیچ وقت از یه بچه ی دو ساله انتظار نداریم که وقتی تلفن داره زنگ می خوره پاشه و تلفن رو جواب بده! اما اگه همون بچه ی دو ساله 16 سالش بشه همه چیز متفاوت میشه! در دنیای مجازی حقیقی ( رابطه ی گوشتی ) تفاوت ها به طور مستقیم و به وسیله ی چشم سر دیده میشن و چون عینیت دارن درصد به خطا افتادن آدم ها در مسیر انتظارات غیر صحیح به طور چشمگیری نسبت به دنیای مجازی مجازی ( رابطه ی گشتی ) در سطح پایین تری قرار داره.

در دنیای مجازی مجازی رابطه ها به صورت فرضی و ذهنی شکل می گیره و به همین دلیل محتسب 27 ساله از کاروان 17 ساله انتظاراتی داره که 10 سال بزرگتر از کاروان! انتظاراتی که از 17 ساله های اطراف خودش به هیچ وجه نداره! چه بسا برای 17 ساله های اطراف خودش قد یک ارزن هم اهمیت قائل نیست و اونها رو کوچکتر از اون می دونه که اصلن بخواد باهاشون هم کلام بشه! چون بین محتسب و اطرافش یک رابطه ی عینیت یافته ی ملموس تعریف شده که انتظارات رو به صورت حقیقی شکل میده.

بخش زیادی از اختلافات مجازی ناشی از همین تصورات ذهنیِ که با حقایق عینی تفاوت زیادی داره ، و به طور حتم علتی برای بسته شدن بلاگ هایی که انتظارات ذهنی اشون تبدیل به انتظارات عینی شده. آدم های متفاوت وقتی دست به کیبورد میشن تنها چیزی که بهش توجه نمی کنن تفاوت هاست چون تصوری از تفاوت ندارن! و در بهترین حالت یک تصور ذهنیِ که نمیشه ازش انتظار داشت تا توقع شناخت تفاوت ها رو برآورده کنه!

+بین دو نماز

به دیوار تکیه میدی

زانوهات رو بغل می کنی

هندزفری و مداحی دلچسبِ

ندیده عاشقت شدم نمی دونم چی میشه

هر چی میگم حسین حسین دلم که سیر نمیشه

+کامنت نوشت :

  • ای کاش گاهی گاهی نمی آمد
  • و تو برچسب منی برای شهید شدن
    ای عشق بدون نقطه عسق!

بی تو

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۲۱ ب.ظ

بهم تسلیت بگید اما نپرسید چرا ! قدر کنار هم بودن رو بدونید ولی نپرسید چرا ! همیشه منتظر باشید که مرگ بیاد سراغتون و نپرسید چرا ! 

همیشه روال زندگی اونطوری که شما برنامه ریزی کردید پیش نمیره ! میشه که ساکت رو بسته باشی و منتظر صبح برای رفتن اما پای رفتنت با یه خبر ناجور غمگین بشین رو زمین و قدرت پا شدن نداشته باش

میشه که فکر کنی مخاطبت یه عمر پیشت می مونه غافل از اینکه مخاطبت نافرم در حال سوختن تو تب خطابه هات 

زجر کش میشی وقتی به بچه ای فکر می کنی که نمی دونی برای بزرگ شدنش ...

وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا

سه شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۲۳ ب.ظ

اول شوال
از لب های ماه خورشید طلوع می کند

برنج خورها

دوشنبه, ۶ مرداد ۱۳۹۳، ۰۹:۲۶ ب.ظ

موقع زکات فطره دادن که میشه
نون خور میشن!

جهان پیرامون

يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۸ ب.ظ

خنده دار می شوی

وقتی بعد از طوفانُ سیلُ زلزله ، کمک های مردمی سرازیر شهرهایت می شود

اما

خودت خودت را می کشد کمک که هیچ ، صدایی هم در نمی آید!

+قبرستون

عادی

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۲۳ ق.ظ

قدم زنون داری میری که یهو یه بچه گربه ی سیاه با تن خاکیُ چشم بسته از اونایی که معلومِ چند روزی بیشتر از تولدش نمی گذره تمام فضای چشمت رو پر می کنه، با دیدن این صحنه دلت ریش میشه و حس هم دوستی ات گل می کنه و کلی احساس غمناک رو دلت می شینه ، چن قدم پایین تر نرفته ...

یادت میاد دیشب نسبت به تصاویر ساعت 9! تلویزیون هیچ حس خاصی نداشتی! اگرم داشتی به شدت دلسوزیت برای این گربه سیاه نبود! چقدر بدِ دیدن بعضی چیزا واسه آدم عادی بشه! دیدن هایی مثل صحنه ی کشته شدن انسان، صحنه هایی که خیلی وقت هر شبِ خدا ساعت نهِ زندگیت رو پر کرده. عادی شدن خیلی بدِ خیلی!

واقعن یه هم چین حالی داشتما! حکایت دور و بر ما از غرب گرفته تا شرق شده آدم کشتن اونم مثل باقلوا! حق بدید حس دل ریش شدن آدم نسبت به این تصاویر تا حدود زیادی کاهش پیدا کنه به قولی آستانه ی تحمل مون رفته بالا!

+قصاب ها

راحت تر آدم می کشند!

جدی

جمعه, ۲۷ تیر ۱۳۹۳، ۱۱:۰۵ ق.ظ

+اسپند

از خواب می پری ، با تمام وجودت خدا رو احساس می کنی در یک لحظه به راحتی دیدی که دو تایی! خودت و روحت
وحشتناک بود پر از خفقان مُردن اما دلچسب و آرامش بخش، برای یک ذهن پر از سوال های بی جواب! اینکه قبل از مردن بمیری خیلی خوبِ یه جورایی علاج واقعه قبل از وقوعِ شایدم علاج ضرر قبل از وقوعِ ، به هر حال این سودیِ که نوشتن ازش سخت مثل همه ی سخت های دنیا! شاید الان وقتش نباش شایدم باش !! مثل دوستت دارم هاییِ که دوست داری بگی اما سختِ! مثل دوستم داری؟ هایی که ...
روزگار شیرینیِ، روزگاری که سخت ترین و ترسناک ترین نوع خواب دیدنش، جاموندن از امتحانِ هُ بدتر از جاموندن نمره نیاوردن! شیرینِ اما یه مشکل داره و اونم اینِ که روزگارش سالهاست که از تو فاصله گرفته!!!
از خواب می پری ، از خواب پریدنی که تبدیل به یه روال مسخره شده ، عادی تر از آب خوردن در طول روز ، از خواب می پری دپرس و خسته با خواب دیدنی از جنس دعوا هُ درگیری و مشکل تو محل کار. انگار زندگی کردن در کنار انسان هایی که دنبال ارتقاء گرفتن و مطرح شدن هستن سخت تر از اون چیزی هست که نشون میده. انگار تحمل کردن انسان هایی که دوست دارن تنبلی ُ از زیر کار در رفتن هاشون رو با ضایع کردن این و اون توجیه کنن مثل آب نخوردن در طول روز اونم تو گرمای بالای 50 درجه سیستم عصبی ات رو شدیدن تحت فشار قرار میده ، عشق آمار دادنُ گزارش نوشتن مسئول هم که بماند ...
همه ی این ها ساعات عمرت رو پر می کنه و تو می دونی همه ی اینها یه روزی حل میشه اما یه چیزی هست که سخت ناراحتت می کنه و اون خواب آرومی بود که از دست دادی! خوابی که تنها پناهت بود برای رهایی از  ننگ های دور و بر ، خوابی که خدا دوست داشت تا تو داشته باشی ، یه خواب بی خیال پر از خلاء ، پر از سکونُ سکوت ...
از خواب نمی پری ، بیداری اما نمی دونی چطور شده که این ایده به ذهنت رسیده ، دراز کشیدیُ خوابت نمی بره با خودت فکر می کنی حالا که خوابت رو ازت گرفتن ، سیگار می تونه آرامش بخش  خوبی برای لحظه های بیدار موندن باشِ! حتی این توانایی رو تو خودت می بینی که بتونی یه پاکت سیگار اونم با بِرَندِ! بهمن رو پشت هم بکشی تا شاید زیر بهمن عظیمی از دود به سکونی پر از سکوت برسی. هنوز دودی نشده با خودت حال می کنی و یاد این دیالوگ کوتاه اما رو مخِ قوام و رسولی میفتی:
قوام: سیگار میکشی ؟
رسولی "با لبخند" : نه
قوام "جدی" : پس هنوز حکیم نشدی !

برای اون هایی که سیگار نمی کشن سیگار کشیدن رویاست و برای اون هایی که می کشن نکشیدن! دنیا مملو از همین تناقض هایی هست که نمی دونی باهاشون چی کار کنی. سال ها قبل کاریکاتوری رو دیده بودم که در تصویر اول کهنسالی به جوونی گفته بود برو پسته بخور سیگار نکش و در تصویر دوم وقتی روی شیشه مغازه نوشته بود پسته کیلویی بیست هزار تومن برگشته بود و به همون جوون گفته بود یه نخ سیگار داری بدی بهم! می دونم از اون روز سال ها می گذره اما نمی دونم اون کاریکاتور چن نفر رو سیگاری کرده!!!

اون روز فهمیدم یه جای کار اون کاریکاتور می لنگه اما نمی دونستم کجاش اما امروز می دونم ، می دونم که پسته نمی تونه جایگزین خوبی برای سیگار باش، اصلن پسته به سیگار هیچ ربطی نداره! بخوام راحت تر بگم می گم سیگار کشیدن ربطی به داشتن و نداشتن نداره ، به سواد داشتن و نداشتن ربطی نداره ، به پول داشتن و نداشتن ربطی نداره ، به پدر و مادر داشتن و نداشتن ربطی نداره ، به طلاق و ازدواج ربطی نداره ، به دوست ناباب و باب داشتنم ربطی نداره !

سیگاری شدن و نشدن یا هر شدن و نشدن دیگه ای برمی گرده به مجموعه ای از حوادث که در طول زندگی برای ما اتفاق میفته البته حوادث هیچ وقت به تنهایی کاری ازشون بر نمیاد، دقیقن کارکرد حوادث مثل جرقه ای می مونه برای خروج از انفعال " حالت سابق " و ورود به لحظات حیرت "قبل از فعل جدید".

باید بدونیم نقش سرنوشت ساز در شدن های ما رو القائاتی که اطراف ما رو پر کردن بازی می کنن حالا با هر شکل و شمایلی که داشته باشن و از هر سنخی که باشن. حوادث لاجَرَم و جز لاینفک زندگیِ و راه خروجی جز مرگ براش متصور نیست اما مهم ترین خصیصه القائات اکتسابی بودنشِ، اکتساباتی که می تونن مستقیم یا غیرمستقیم باشن. مسیر درستی که انتظار میره هر انسانی طی کنه و با توجه به توانایی هایِ اولیه و حداقلی هر انسانی انتظار دوری هم نیست اینِ که تلاش کنه تا به عنوان یک نمونه ی مغموم و مغبون القائات در مطالعات آزمایشگاهی ازش یاد نشه.

القائاتی مثل اینکه چون پسته گرون پس برو سیگار بکش که ارزون ترِ. محمول این القاء واقع شدن یه چیزی شبیه به اینه که ده نفر تو ده دیقه تو چشات نگاه کنن و بهت بگن خیلی احمقی! اینجاست که اگه تو خودت رو باور نداشته باشی باورت میشه که یه چیزیت میشه! یا مثلن پنج تا کارشناس که معلوم نیست مدرکشون رو از دُنقوزآباد شرق گرفتن یا غرب، پنج نفری روی این مسئله صحه بذارن که چادر گذاشتن باعث افسردگی یا پوکی استخون میشه و یه خانوم چادری اگه مغلوب القائات بشه این احتمال وجود داره که چادرش رو بذار کنار در صورتی که می تونه جواب بده اولندش که مگه در طول روز چند ساعت من تو چادر هستم ؟ خب یا یه تعداد ساعت نرمالی هست یا نیست اگه از یه حدی بیشتر باشه مشخص که تو هر لباسی باش احتمال افسردگی هست و اصلن ربطی به چادر نداره و به همین صورت میشه در مقابل هر حرف غیر علمی و کارشناسی نشده ی دقیقی حرفی و کلامی از سنخ خودش تحویل داد! همین طوری که این امکان برای ما هست، میشه هر حرف مفتی رو جوری زد و تبلیغ کرد براش که سرسخت ترین آدم ها هم در مقابلش کم بیارن! بنابراین باید خیلی مراقب بود بیش از حد! اونم تو این جوامع مدرن که یکی از شاخصه های اصلی اش پروپگانداست! یا یه چیزی تو مایه های فیلم بیست که قرارگرفتن در موقعیت عزا و یادمرگ رو از دلایل افسردگی آقای بیست می دونست و دکتر هم بهش توصیه کرده بود که خودش رو در موقعیت های شاد قرار بده! همین طور میشه نوشت و تا دلتون بخواد از این سنخ حرف ها و مثال ها موجودِ و میشه مثال زد و باز هم همین جور مثال میزد...

می خوام با پسته و سیگار شما رو به خدا بسپارم البته منظورم جمع بندیُ حرف آخرِ! اول اینکه هر فردی مخصوصن هنرمندا باید بدونن چی رو فدای چی می کنن! نباید یه وقت ناخواسته برای نشون دادن قیمت گرون پسته تو همین مثال سیگار یا مشکل اقتصادی یا هر مشکل دیگه ای، طرح من ، عکس من، فیلم من، نوشته ی من، موسیقی من، فقط چون منجر به دیده شدن بیشتر من میشه باعث القای یک هم بستگی غیرواقع یا ترویج راه حلی غیرمنطقی نسبت به اون موضوع خاص مورد انتقاد بشه! " این فقط یه توصیه بود که معمولن کسی گوش نمی کنه و باید یادمون باشه همیشه با چشم باز ، ببینیم ، بشنویم و بخونیم "

::: قیمت یه کتاب خوب به اندازه ی هزینه ی یک کیلو پسته یا یه هفته ی یه فرد سیگاریِ ، سیگار و پسته هر دو تموم میشن اما کتاب تموم شدنی تو کارش نیست حتی با خوندن دوباره اش نکته های جدیدی دستگیرت میشه ، کتاب هایی که آدم دوسشون داره بخونه هم آرامش بخشن هم همدم تنهایی ، بدون ضرر بدون عوارض ، اصلن از نظر زمانی هم با همدیگه قابل مقایسه نیستن کتاب همراه یه عمره آدم اما سیگارُ پسته رو هی باید تمدید کرد! خوندن کتاب از هر نوعش و با هر موضوعی که باشه خوب ، مخصوصن اگه نویسنده اش خدا باشِ ، زبانش رسول خدا باشِ و کامل کننده اش ولیِ رسول. مواظب القائات دور و برتون باشید و خوشمزه هاش رو بخورید ممنون.

+قبرستان