زندان مفهومی
رها شدن از بند زندان های مفهومی مثل بدست آوردن نان شب واجب است! انسانی که در مسیر شدن قرار می گیرد مادامی که بدون توجه حرکت کند دچار یک نقض غرض و یک تباین ذاتی با خودش می باشد. مسلمن این نوع رفتار با اصل کارکرد تولید خودش منافات دارد.
همه می دانند که گام برداشتن مساوی است با شنیدن. وقتی شما از خانه ی فکرتان خارج می شوید خواه ناخواه در معرض شنیدن های مختلف قرار می گیرید. اینجا، هم شنیدن ها متفاوت است و هم نوع شنیدن ، شما در شنیدن ها اختیاری ندارید و لاجرمِ حرکت، شنیدن است و کسی هم حق محکوم کردن شما را در شنیدن ندارد، شاید بعدن ترها کسانی که عامل حرف بودند محاکمه بشوند اما کسی حق ندارد حق شنیدن را از شما بگیرد! گستره ی این قاعده به طول و عرض کره زمین به موازات نصف النهارها متصل به شعور آدمیت می باشد و خدشه بردار هم نیست.
اما اختیار شما زمانی شکوفا می شود که نوع شنیدن را انتخاب می کنید. شما همان قدر که در شنیدن مجبور هستید در نوع شنیدن مختارید. انتخاب تقلیدگونه از یک الگوی مناسب یا ایجاد یک شیوه ی شخصی شنیدن راه گشاترین عملکرد برای قرار نگرفتن در زندان های مفهومی ساخته شده توسط هر ایده و فکری است که خواهان محصور کردن شما در یک چارچوب مشخص برای دست یابی به اهداف مورد نظرش می باشد.
دقیقن همین جاست که مورد محاکمه شدن شما در دستگاه قضا بر روی میز قاضی قرار می گیرد، شمای انسان باید بفهمید هر واژه و مفهوم شنیده شده ای را صرف شنیدن در لیست پذیرش خود قرار ندهید چه بسا این پذیرش چنان رزروهای مفهومی در نهاد شما ایجاد می کند که بعد از چند وقت فرصتی به اندازه یه اتاق درجه ی کارتن هم برای فکر کردن نخواهید داشت.
با این شنیدن های بدون فیلتر ذهن شما پر از خطوط تو در تو می شود که در هر آن وجودی، مورد همجمه ی ایده های نامتجانس از هر سمت و سویی قرار می گیرد که در اکثر اوقات حل نکردن این نامتجانسات منجر به پشت پا زدن به افکار کودک ساده ی تان که بدون تعصب و یا در نظر گرفتن سود و زیان های دنیوی و اخروی مورد قبول قرار گرفته اند می شود. بنابراین از همین لحظه یک تلاش جدی در زندگی روزمره ی تان را سرلوحه ی امور قرار دهید شنیدن ها مورد اطمینان نیستند حتی از شما دوست عزیز مگر آن وقتی که بعد از دقت ، مطالعه ، تأمل ، تفکر و بررسی های معقولانه مطابقت آن با مسیر الله محرز شود. البته برای کسانی که هنوز قابلیت تطبیق دادن خود با الله را به دست نیاورده اند توجه به این مسأله ضروری است که هیچ انسانی حتی در فضای شخصی فکری بدون مبانی معنا پیدا نمی کند این مبانی شاخصه هایی مفید است برای جلوگیری از تناقضات فکری هر چند این احتمال وجود دارد که این مبانی برای رسیدن به حقیقت کافی نباشند.
آنچه اهمیت دارد این است که آدمی هنگام شنیدن مراقب باشد و با وسواس خاص شنیده ها را بپذیرد زیباترین مثالی که می توان برای فهم این موضوع بیان کرد روایت پابرهنه ای است از یک ذهن کنیز که مفهوم آزادی را با برادشت های سطحی و جاهلانه ی عرفی در وجود خود نهادینه کرده است و در عرف همین فهم محکوم به حبس ابد در زندان مفهومی خویش است.
بِشر حافی و انقلاب او از یک گفتار موسی بن جعفر علیهما السّلام
بشر حافی در ابتدای امر شرابخوار بوده، و با صحبت غوانی و استماع اغانی به عیش و طرب مشغول بود، چنانکه علاّمۀ حلّی در کتاب «مِنْهاج الکَرامَة» ذکر می کند: وقتی حضرت امام کاظم موسی بن جعفر علیهما السّلام از خانۀ او در بغداد عبور می کردند، و صدای غنا و مَلاهی و رقص و نی که از خانه بیرون میآمد به گوش حضرت رسید، در اینحال کنیزی که در دست او خاکروبه بود و میخواست بیرون منزل بریزد، از منزل خارج شد و خاکروبه را ریخت. حضرت به او گفتند: یَا جَارِیَةُ! صَاحِبُ هَذَا الدَّارِ حُرٌّ أَمْ عَبْدٌ؟! فَقَالَتْ: بَلْ حُرٌّ. فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلامُ: صَدَقْتِ؛ لَوْ کَانَ عَبْدًا خَافَ مِنْ مَوْلَاهُ.
ای خانم! مالک این خانه آزاد است یا بنده؟! گفت: آزاد است.
حضرت کاظم علیه السّلام گفت: راست گفتی؛ اگر بنده بود، از آقای خود میترسید و چنین کاری نمیکرد.
آن کنیز چون با خود آب برگرفت و به خانه بازگشت و بر صاحب خانه
وارد شد، آقای وی که بر سر سفرۀ شراب بود گفت: چرا دیر برگشتی؟!
گفت: مردی با من چنین و چنان گفت.
بشر در اینحال فوراً با پای برهنه (حافیاً) از منزل بیرون شد تا حضرت مولانا الکاظم علیه السّلام را دیدار کرد، و عذرخواهی نمود و گریست، و از کردارش و عملش شرمنده شد، و بر دست آن حضرت توبه نمود.