حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

حلال ها

به خاطر حلال ها بجنگ!؟

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر

سوزان

چهارشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۵۶ ب.ظ

دوست دارم بنویسم، دوست دارم ادامه بدم پیش نویس هایی رو که چند ماهِ در حال خاک خوردنن " فیلتر تحریم یا تحریم فیلتر ، 30 ، زن خوش صدا " اما یا نمی خوام یا نمی تونم ...

وقتی شهر فکر پر شده از رقاصه های رنگارنگ، وقتی تلاش می کنی قال الباقرُ قال الصادق علیهما السلام رو میون یه مشت اراجیف ساخته شده ی ذهنت پنهون کنی تا خدای نکرده به تریج قبای بعضی ها برنخوره نوشتن چه فایده ای داره ؟

وقتی پنهانیاتت بیشتر از آشکاریاتت باشِ حتی کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهْلاً لَهُ نَشَرْتَهُ‏ هم آرومت نمی کنه اینجاست که به سرت میزنه حروم شی میون تمام حلال هایی که حروم شدن.

وقتی که حتی شعر گفتن هم ارضات نمی کنه تازه می فهمی یه جای کار بدجوری می لنگه ، تازه می فهمی طعم دهنت فرق کرده تازه می فهمی دیگه خوردن براش کافی نیست اینجاست که فکر دوختن به سرت می زنه و میری نخ و سوزن ور میداری تا حسابی از شرمندگی یک عمر حرف زدن در بیای.

+قبرستان

+کامنت

فریاد شهوت در اقیانوس ایمان

شُ ما

سه شنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۳، ۰۲:۵۱ ب.ظ

فرق تو و او چیست ؟
وقتی تو هم به ادب می گویی
زِکی !
اگر تو سه نقطه داشت
می گفتم:
خیلی سه نقطه ای!

+چ از لحاظ شکل

و

  چ از لحاظ محتوا

  انسان ها یکسان به دنیا میان

  ولی یکسان از دنیا نمیرن ...!

.

+اسپند

تبصره

شنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۳، ۱۲:۵۰ ق.ظ

//bayanbox.ir/id/8776691458410417585?viewبغلم کن

بعد

هر جا خواستی بری

برو

بَ لَ عَ

يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۳۸ ب.ظ

یک زلزله ی جهانی

با قدرت

7 ریشتر

تمام محاسبات مردم دنیا

برای زندگیشون رو

یک جا می بلعه!

+اگه گنجشک هاپ هاپ می کرد

سگ می گفت جیک جیک!

+یا الله یا رحمان یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک

مرگ

يكشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۲:۴۷ ق.ظ

بهترین پل ارتباطی است

زخم

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۱:۲۱ ق.ظ
باز هم مثل همیشه وقتی شروع می کنی خیلی جدی بنویسی نوشتنت نمیاد! و از اون بدتر اینه که نمی دونی این مفهوم عدم توفیق تا کی می خواد به عنوان یه دنبال کننده حقیقی آویزونت باشه ؟
چن تا بهونه کنار هم جمع شد تا شروع کنم به نوشتن ، واقعن نمی دونم مطلب سنگین یا من ضعیف ولی هر چی که هست تاکید کردن مجدد روی اینکه نوشتنت نمیاد حس بدیِ بسیار!
هادی محبی رو خیلی ها نمی شناسن ، من این رو امشب فهمیدم ، وقتی میگم خیلی ها منظورم آدم های بی خیال دین و انقلاب نیست منظورم ناظر به همین دور و بر!
وقتی از شهید محبی گفتم کسی یادش نبود ، کسی نمی شناختش و این برای من باور کردنی نبود !!! تقارن صحبت کردن از سه شخصیت دوست داشتنی یعنی حضرت زینب سلام الله علیها ، هادی محبی و علی خلیلی تبدیل به زخم شد و تازه اینجا بود که تونستم مفهوم این شعر رو درک کنم: کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
وقتی بعد از هزار و اندی سال با هزاران فراز و نشیب هنوزم که هنوزه پرچم حسین در دل های بی قرار بالاست، به خاطر هنرمندی به نام حضرت زینب سلام الله است که فقط همین هنر کافی برای هم ترازی با مقام عصمت. وقتی 1000 رو میذارم کنار عدد 15* تازه می فهمم هنر روایت کردن، هنر زنده نگه داشتن، هنر ما رأت الا جمیلا خیلی بالاتر از درک آدمی مثل منِ.
فقط پونزده سال از شهادت هادی محبی شهید امر به معروف گذشته باشه و بچه مسجدیُ هیأتیُ پایگاهی حتی اسمش رو نشنیده باش؟ تازه می فهمم چقدر قاتلم! انگار به اندازه ی تک تک ثانیه هایی که هادی محبی از یادم رفت بدون شک قاتل علی خلیلی هستم. حتی تصور اینکه پوزنده سال بعد چاقوی سوم روی گلوی سوم بشینه اذیتم می کنه ، باید از امروز به فکر درمان این زخم باشم. زخم یک حقیقتِ تلخِ، حقیقتی به نام ضعف در روایت.

*تاریخ شهادت هادی محبی: 1378/9/20 * تاریخ شهادت علی خلیلی: 1393/1/3

هژمونی گناه

جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۳۰ ب.ظ
این رضایت از با او بودن اذیتم می کند وقتی بعد از بودن ناراضی ام! احساس می کنم نه آن رضایت را می خواهم نه این ناراضی بودن را! جسارتن می خواهم مادام باشم، مستدام باشم یا در این یا در آن.
ازاینکه گاهی قریبم و گاهی غریب ناراحتم! اصلن دوست ندارم با غریبه بودنم آبروی قریبه ها را ببرم! هژمونی گناه ناخودآگاهم را آگاهانه به تاراج برده است، می ترسم، قلبم تند تند می زند بی آنکه بفهمم سرباز شیطان شده ام.
لحظه های لذت بی تو از من مسمّایی هم تراز غافل ساخته است که بدجور شراب نوش آتش است گلویم می سوزد ثانیه هایم را وقف جحیم کرده ام نافرم! آخر من چقدر حجم دارم که بارکش حطب شوم انگار ساختار وجودیم ساخت عاری شده پر از واژه های شکننده از نوع بدبختی. دوست داشتم نمی دانستم که این لذت ذلت است، آن وقت خیالم راحت بود جک و جفنگی می شدم به شدتِ طنز هزل آموز!
گناه آه می خواهد نه لبخند! مطمئنم حال به هم زن هستم وقتی در سرزمین او هستم این سلطه از هر کجا آمده نمی خواهمش باور کن دلم گرایه دار است برای چشم هایی که مرا می بیند اشک می ریزم لبم را می گزم تند تند نفس می کشم بعد از خروج ، تو را قسم می دهم به حال بعد از گناهم درهای ورودی را ببند بگذار برای همیشه خارج نشین درسهای تو باشم.
هژمونی گناه آزارم می دهد کاری کن بفهمم تلخ است ، زهر است ، حتی اگر بگویی این اَخ است لبانت را می خورم کودکانه تر از روزی که به دنیا نیامده بودم. ستار سلام بر نا!