ایران خمینی
تمام آنچه هستم را مدیون توأم، تو طعم خیابان های شهر را پر از بندگی کرده ای، پر از صدای نور، هم نفس واژه های محبت آمیز عشق. من کودکی بودم که با تو هویتی به قدرت انتخاب پیدا کردم، تو آنقدر معشوقه ی عاشق نوازی بودی که من هیچ وقت لذت عاشق بودن را به قدر تو نچشیدم، تو از من یک انقلابی با بیش از نیم قرن تجربه ساخته ای.
تو آسمان را زنده کردی ، آسمانی را که به زمین کشیده بودند تا لجن مالش کنندُ هم تراز حماقت برایش مقاله های علمی بنویسند. تو آن قدر آسمان را زیبا کشیدی که نقش تو زیربنای افیون و بدویت را بخار کرد.
بی شک بدون تو وطن معنایی نداشت وقتی معلم را زیر می گرفتندُ کاپیتولاسیون در دادگاه قضاوت می کرد، آن هم در شهری که چکشش مجرم بود! از تو ممنونم که فرصت جوانی کردن را به قیمت جوانی از دست رفته ات به من دادی ، خوشحالم امروز اگر فحش می خورم، اگر سیلی می خورم، لهجه اش فارسی است و دردش اسانس ایرانی دارد! عزت بعد از تو معنا پیدا کرد برای مردمی که نجیب بودند نَ جیب!
مرد! بیست و شش سالم بود که نغمه ی با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضمیری امیدوار به فضل خدا را سر دادی، آن روز من با اشک می خواندم روح خدا به خدا پیوست و احساس می کردم که تنهایم گذاشتی! اما امروز که این جملات را می خوانم تازه می فهمم که تو خوب می دانستی من یک انقلابی ام.